افزون شده از عمر کم و بیش گذر کردیم و رفتیم
فریاد فقان بود به دل زار که دنیا طلبیدیم
سر بار نبودیم به کسی رند خرابات
آواز بخواندیم که فرمان به دل خود طلبیدیم
افسون مزن ای دل که فراوان طلبیدیم
مهمار متکان سر که پوچی طلبیدیم
زاری زوال طرب انگیز دلم بود
این سوز که به این سینه معصوم طلبیدیم
از قید جهان جز تو پاکی نگاهت
یا رنگ رخ ابروی همچون مه کمانت
جز نام فصای تو صفورای جهان مست
چیزی نه طلب کردم و نه ور طلبیدیم
که تو تنها را برای دل نتهای خود طلبیدیم
12/1/1386
احمد ملائی